کد مطلب:28938 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:121

دیدار محبوب












2976. الأمالی - به نقل از حبیب بن عمرو -: در آن بیماری ای كه به جان باختن امیر مؤمنان انجامید، خدمت او رسیدم. زخم خویش را برایم گشود. گفتم: «ای امیر مؤمنان! این زخم شما چیزی نیست و خطری برای شما ندارد».

به من فرمود: «ای حبیب! به خدا سوگند، همین ساعت از شما جدا خواهم شد».

آن گاه بود كه گریستم. امّ كلثوم هم كه كنار حضرت نشسته بود، گریست. به او فرمود: «دخترم! چرا گریه می كنی؟».

گفت: به یاد این افتادم كه هم اكنون از ما جدا می شوی. این بود كه گریستم.

به او فرمود: «دخترم! گریه مكن. به خدا سوگند، اگر آنچه را پدرت می بیند، می دیدی، گریه نمی كردی».

حبیب گوید: به حضرت گفتم: ای امیر مؤمنان! چه می بینی؟

فرمود: «ای حبیب! فرشتگان آسمان ها و پیامبران را می بینم كه پشتِ سر هم برای خوشامدگویی من ایستاده اند و این برادرم محمّد، پیامبر خداست كه كنارم نشسته، می گوید: "بیا. همانا آنچه پیش روی توست، برایت بهتر از آن وضعی است كه در آنی"». [ حبیب] گوید: همین كه از پیش او بیرون آمدم، وفات كرد.[1].

2977. ربیع الأبرار - به نقل از اسماء بنت عُمیس -: پس از ضربت ابن ملجم بر علی بن ابی طالب علیه السلام نزد او بودم كه صیحه ای زد و از هوش رفت. سپس به هوش آمد و فرمود: «خوش آمدید، خوش آمدید! حمدْ خدایی را كه به وعده اش وفا كرد و بهشتمان داد».

به او گفتند: چه می بینی؟

فرمود: «این پیامبر خداست، و برادرم جعفر، و عمویم حمزه. درهای آسمانْ گشوده است و فرشتگاه فرود می آیند و بر من سلام و بشارت می دهند و این، فاطمه است كه حوریان زیبا روی بر گِرد اویند و اینها منزل های من در بهشت است. "لِمِثْلِ هَذَا فَلْیَعْمَلِ الْعَمِلُونَ؛[2] برای چنین پاداشی عمل كنندگانْ عمل كنند"».[3].

2978. بحار الأنوار - به نقل از محمّد حنفیّه -: چون شب بیست و یكم شد و شب تاریك گشت - آن شب، دومین شب حادثه بود - پدرم فرزندان و خانواده خود را جمع كرد و با آنان خداحافظی نمود... سپس آب و غذا آوردیم. چیزی ننوشید. به لب هایش نگاه كردیم، به ذكر خدا مشغول بود. پیشانی اش عرق می كرد و او با دست خود آن را پاك می كرد. گفتم: پدر! می بینم كه دست بر پیشانی می كشی.

فرمود: «پسرم! از جدّت پیامبر خدا شنیدم كه می فرمود: "هرگاه مرگ مؤمن فرا رسد و وفاتش نزدیك شود، پیشانی اش عرق می كند و مثل لؤلؤ تَر و تازه می شود و ناله اش آرام می گیرد"».

سپس فرمود: «ای ابو عبد اللَّه! ای عون!». سپس همه فرزندانش، كوچك و بزرگ را به اسم، یكی پس از دیگری صدا كرد. با همه خداحافظی می كرد و می فرمود: «خداوند، جانشین من بر شما خواهد بود. از شما خداحافظی می كنم». و آنان می گریستند.

حسن علیه السلام گفت: پدر! چه چیزْ تو را به گفتن این سخنان وا داشت؟

فرمود: «پسرم! یك شب پیش از این حادثه، جدّت پیامبر خدا را در خواب دیدم. به او از این خواری و آزاری كه از امّتش كشیدم، شكایت كردم. فرمود: "نفرینشان كن". گفتم: خداوندا! بدتر از مرا جایگزین من در میان آنان كن و بهتر از اینان را برای من برگزین. به من فرمود: "خداوندْ دعایت را پذیرفت. سه روز دیگر تو را پیش ما می آورد". سه روز گذشته است. ای ابو محمّد! و ای ابو عبد اللَّه! سفارش به نیكی می كنم. شما از منید و من از شمایم».

سپس فرمود: «ای ابو محمّد! ای ابو عبد اللَّه! گویا می بینم كه از همین جا فتنه ها بر شما سر برمی آورد. پس صبر كنید تا خدا داوری كند، كه او بهترین داوران است».

سپس فرمود: «ای ابو عبد اللَّه! تو شهید این امّتی. بر تو باد تقوای الهی و صبر بر آزمون خدا».

سپس ساعتی از هوش رفت و به هوش آمد و فرمود: «این پیامبر خداست و عمویم حمزه و برادرم جعفر و یاران پیامبر خدا، و همه می گویند: "برای آمدن نزد ما بشتاب. ما مشتاق توایم"».

سپس چشمانش را به چهره همه خانواده اش گرداند و فرمود: «از همه شما خداحافظی می كنم. خدا همه شما را پشتیبانی و نگهداری كند. خداوند، جانشین من در میان شماست و در جانشین بودن، خداوند برایتان بس است».

سپس فرمود: «و علیكم السلام، ای فرستادگان الهی!».

سپس این آیات را خواند: «لِمِثْلِ هَذَا فَلْیَعْمَلِ الْعَمِلُونَ؛ پس برای چنین پاداشی، عمل كنندگانْ عمل كنند» و «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَواْ وَّ الَّذِینَ هُم مُّحْسِنُونَ؛[4] خداوند با كسانی است كه پرهیزگاری داشتند و آنان كه نیكوكارند» و پیشانی اش عرق كرد، در حالی كه بسیار ذكر خدا می گفت و پیوسته و بسیار خدا را یاد می كرد و شهادتین می گفت.

سپس رو به قبله شد، چشمانش را بست، دست ها و پاهایش را دراز كرد و گفت: «أشهد أن لا إله إلّا اللَّه، وحده لا شریك له و أشهدُ أنّ محمّداً عبده و رسوله». سپس جان داد.

وفاتش شب 21 رمضان، شب جمعه بود، به سال چهلم هجری.[5].









    1. الأمالی، صدوق: 510/396، روضة الواعظین: 154. نیز، ر. ك: إثبات الوصیّة: 164.
    2. صافّات، آیه 61.
    3. ربیع الأبرار: 208/4.
    4. نحل، آیه 128.
    5. بحار الأنوار: 293 - 290/42.